۱۳۸۹/۱۲/۱۱

امانی آزاد شد

چه حس خوبی است در میان این همه خبر بد راوی خبرهای خوشی هم باشی . شهربانو امانی عصر امروز با قرار وثیقه 150 میلیون تومانی آزاد شد . در تقویم زندان تاریخ آزادی دوست عزیزم غلامحسین عرشی برای امروز مشخص شده است و از همه مهمتر حمید قاسمی عزیز و نازنین که قرار بود صبح امروز اعدام شود اجرای حکمش متوقف شد . به امید آزادی دسته جمعی همه اسرا

حصر یا زندان

بنظر شما الان که ابراهیم یزدی و شهربانو امانی در خانه های امن امنیت خانه مبارک هستند ، زندانی اند یا در حصر خانگی بسر میبرند ؟ حالا مهم نیست خونه ای که هستن کجا باشه ! و اساسا چه فرقی بین حبس در زندان و حصر در خانه است ؟

یادگاریهایم از بند 350 اوین - نظام حسن پور



نظام حسن پور از زندانیان گمنام بند 350 است که از سوی بیدادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است . نظام 26 ساله است و اهل لرستان ، انسانی دوست داشتنی و شریف که از سوی ماموران وزارت اطلاعات در روستای محل زندگی اش بازداشت و از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر نیز عینا تایید شد .

همان روزهای اول که به بند 350 منتقل شدم با نظام حسن پور ، محمد اولیایی فر و بهزاد هوشمند تیم فوتبالی درست کردیم برای مسابقات بند 350 . نظام دروازه بان تیم بود . والیبال هم خیلی خوب بازی می کند و صدای خوبی هم دارد . شعری ساخته بود درباره قاضی مقیسه و زندان اوین . شعرش را با همحوانی یکی دو نفر از دوستان وقتی در اتاق 4 دور هم جمع می شدیم برایمان میخواند با صدای خوبش .

هفته نامه امین عکسی از نظام حسن پور را با عنوان " اغتشاشگران را شناسایی کنید " منتشر کرده بود . اتهامش مقاومت و تمرد از دستور مامورین و شرکت در تجمعات عنوان شده بود . در یکی از همان دادگاههای نمایشی هم حضور داشت اما نظام هیچگاه شرفش را زیر پا نگذاشت .

با اینکه او تنها نان آور خانواده و تنها یاری دهنده مادر سالخورده اش است اما نظام هیچگاه برای رهایی از اسارت حاضر به نوشتن توبه نامه و درخواست عفو نشد .

روز آخر چند ساعت قبل از آزادی ام نظام روی نیمکت هواخوری نشسته بود ، می گفت سعید بعد از آزادی دوستانت را فراموش نکن و پیام ایستادگی و مقاومتشان را به گوش همه برسان . دفترم را دادم نظام برایم یادگاری بنویسد البته تاریخ را به جای آذر اشتباه آبان نوشت .

" سعید جان دوستت دارم

امیدوارم هرچه زودتر یعنی تا ساعاتی دیگر شاهد آزادیتان باشم و امیدوارم بیرون که رفتی همیشه یاد این بچه های 350 را در ذهن خود مرور کنی و پیام این زندانیان را به گوش عالم برسانید .

نیست همدردی که بردارد ز دل بار کسی در جهان یارب میفتد کار کس با ناکسی

در گذرگاه جهان جانا همه چیز بگذرد تلخ و شیرین زشت و زیبا هیش و محنت بگذرد

امضا-از طرف برادر حقیر نظام حسن پور

نهم آذر 89 - اوین - 350 - هواخوری

یادگاریهایم از بند 350 اوین - محمد اولیایی فر


با محمد اولیایی فر در اتاق سه بند 350 اوین هم اتاق بودم . وکیلی که به جرم اعتراض به اعدام نوجوانان زیر 18 سال و نقض حقوق بشر در حال سپری کردن یکسال حکم زندانش است .
بقول شهید جعفر کاظمی ، محمد موجودی چاق اما دوست داشتنی است . تا نیمه شب با محمد در راهرو قدم میزدیم و تقریبا آخرین نفراتی بودیم که خوابمان می برد . همیشه می گفتم : ممد بذار اول من بخوابم بعد تو بخواب چون خر و پفهای وحشتناکت نمیذاره بخوابم :)
زاغه (اصطلاحی برای تخت همکف ) اولیایی فر بقول هدی صابر شبیه غاری بود که همه چیز در آن پیدا میشد . محمد بمب خنده اتاقمان بود ، کل کل کردنهایش با نادر کریمی و محمد صدیق کبودوند دیدن داشت :) شنبه ، دوشنبه و چهارشنبه جلسه اتاقی داشتیم . چهارشنبه ها اولیایی فر کلاس آموزش مبانی حقوق می گذاشت برایمان با ادبیات و شیرین کاریهای خاص و جذاب خودش .
اولیایی فر همچون بسیاری از اسرای بند 350 از روحیه ای عالی برخوردار بود و افتخارش این بود که بخاطر دفاع از حقوق بشر به زندان افتاده است . به امید آزادی دسته جمعی همه اسرا
متن زیر دست نوشته محمد است در دفتر یادگاریم :
بنام خداوند جان و خرد
شرف نفس من اگه شد قفس من ، به سکوت تن ندادم حال هفت ماه است که در زندانم .
به امید آزادی . تقدیم به دوست عزیزم سعید پورحیدر
امضا - محمد اولیایی فر . وکیل عدلیه ، وکیل جنجالی ، وکیل زندانی
سه شنبه 89/8/18 . زندان اوین - بند سیاسی 350 - اتاق سه
ساعت 22 - هم اکنون اعلام خاموشی در بند شد

شهربانو امانی بازداشت شد

شهربانو امانی که از او با عنوان شیرزن آذربایجان یاد می شود دیروز بازداشت شد . او را سالهاست که از نزدیک می شناسم . او دو دوره نماینده ارومیه بود و براستی که این شهر تاکنون نماینده ای چون امانی بخود ندیده است . زمانی که ارومیه بودم پاتوقمان دفتر امانی بود . سال 79 که اولین بار در ارومیه بازداشت شدم بازجویان وزارت اطلاعات به هرشکلی که بود می خواستند تا اعتراف کنم شب نامه ای که در شهر توزیع شده است اولین بار از سوی امانی توزیع شده است !!
یادش بخیر سال 80 در انتخابات ریاست جمهوری . در یکی از شلوغ ترین خیابانهای ارومیه برای سید محمد خاتمی ستاد انتخاباتی زده بودیم ، در خیابان نمایشگاهی از مطبوعات توقیف شده راه انداخته بودیم . روزی چند مامور لباس شخصی از ما خواستند تا بقول خودشان بساطمان را جمع کنیم و این شهربانو امانی بود که بقول بچه ها چادرش را دور کمرش بست و ایستاد مقابلشان که اگر جرات دارید مانع شوید از ادامه کارمان .
در انتخابات سال گذشته هم امانی در ستاد استان تهران میرحسین موسوی مسئول کمیته اقشار بود و پیشنهاد او من هم مسئولیت کمیته اطلاع رسانی ستاد آذربایجانیهای حامی میرحسین را بر عهده گرفتم .
امانی در کنار فعالیتهای سیاسی اش مادری مهربان است برای کودکان بهزیستی . چه آن زمان که او در بهزیستی ارومیه محبوب کودکان بود و چه اکنون که پس از رد صلاحیت در انتخابات مجلس در بهزیستی تهران مشغول به فعالیت بود .
از امروز عکس پروفایلم را تا آزادی این شیرزن تغییر خواهم داد . به امید آزادی دسته جمعی همه اسرا

شهیدمان را پس میگیریم

شانه هایتان نحیف تر از آن است که پیکر عزیز شهیدمان روی آنها قرار گیرد . شانه هایتان خواهد لرزید و کمرتان تاب جنایتی سنگین که خود مرتکب شده اید را نخواهد آورد . امروز جنازه شهیدمان را که چون رایمان دزدیدید پس خواهیم گرفت تا او را به پدرش منتظری ، برادرش سهراب و خواهرش ندا بسپاریم