۱۳۹۰/۱/۱۹

هطاب به بازجو : آقای خامنه ای دساگیر شده ؟!


در بند 350 هرچند روز یکبار به بهانه ای در اتاق چهار دور هم جمع می شدیم . خاطره تعریف میکردیم و دو سه نفر هم میخواندند برایمان و دست آخر اگر از افسر نگهبانی که با دوربین همیشه نظاره گر اتاقها بودند برای پایان دادن مراسم پیغامی نمی آمد با خواندن سرود دسته جمعی قبل از شروع نظافت شب مراسم را تمام میکردیم .

تعریف کردن خاطره یکی از جذابترین بخشهای مراسم هایمان بود . از امروز علاوه بر خاطرات خودم ، خاطرات هم بندانم را که در آن جمع تعریف می کردند بدون ذکر نام منتشر می کنم . خاطراتی که بیشتر شیرین بودند تا تلخ . گرچه خیلی از خاطرات زندانیان که خوش و شیرین بنظر می رسد در زمان وقوعش که اغلب در انفرادی یا در شرایط سخت اتفاق افتاده برای راوی تلخ بود و بعدها به خاطره ای خوش تبدیل شده است .

در مراسم تولد یکی از دوستان در اتاق چهار نزدیک صد نفر دور هم جمع شده بودیم . نوبت تعریف کردن خاطره بود . یکی از مبارزان قدیمی و خوشنام هم بندی خاطره ای جالب تعریف کرد .

قبل از تعریف کردن خاطره بد نیست یکی از شگردهای بازجویان را توضیح دهم که برای ترسیم کردن فضای زمان وقوع این اتفاق که بعدها به خاطره ای شیرین برای این دوستمان تبدیل شد بازگو کنم . شگردی که برای خیلی از زندانیان آشنا و البته روشی کاملا نخ نما است !

معمولا در جلسات بازجویی برای خالی کردن دل زندانی یا القا خبر و مطلبی دروغ به او ، دو بازجو در فاصله ای تقریبا دو سه متری از زندانی که با چشم بند رو به دیوار روی صندلی نشسته است مطالبی را باهم به آرامی پچ پچ میکنند طوریکه زندانی تصور کند که این دو بازجو مطالبی را بهم میگویند که او نباید بشنود اما آنها به عمد فاصله یا اندازه صدایشان طوری است که زندانی می شنود . چون در این صورت برخی از زندانیان ناخواسته فریب این ترفند را می خورند و به صحت حرفهایی که مثلا طوری گفته می شود که او نشنود اعتماد می کند !

ای ترفند بازجویان و فضای اتاق بازجویی را در ذهن داشته باشید و خاطره این زندانی با تجربه را آنگونه که خودش تعریف می کرد بخوانید :

"در یکی از جلسات بازجویی دو بازجو پشت سرم ایستادند و در گوش هم پچ پچ می کردند و یکی به دیگری میگفت " حاجی خبر داری میر حسین هم بازداشت شد ! کروبی را هم تو خونش گرفتن . قراره تا آخر شب هاشمی هم بازداشت بشه "

دوستمان گفت : " همان لحظه سرم را برگرداندم رو به بازجوها و مثل خودشان با صدایی آرام پرسیدم " آقای خامنه ای چطور ؟ هنوز دستگیر نشدن ؟! "

این دو بازجو در صدد القا این موضوع بودند که همه چیز تمام شده و سران جنبش هم بازداشت شده اند اما حرکت جسورانه دوستمان که از مبارزان خوشنام که سابقه بارها زندانی شدن نیز دارد چنان حالی از آن دو بازجو گرفت که میگفت تا چند دقیقه نمیدانستند چه جوابی بدهند و بعد هم جلسه بازجویی نیمه کاره تمام شد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر